سیم بر غزلی از عطار

شعر و عرفان

سیم بر غزلی از عطار

خداداد
شعر و عرفان

سیم بر غزلی از عطار

سیم بر

غزلی از عطار:

نیم شبی سیم برم نیم  مست

نعره زنان آمد و بر در شکست

هوش بشد از دل چون او رسید

جوش بر آمد ز جگر کو نشست

جام می آورد مرا پیش و  گفت

نوش کن این جام و مشو هیچ مست

 چون دل من بوی می عشق یافت

عقل زبون گشت و خرد زیر دست

نعره برآورد وبه میخانه شد

خرقه به خم در زد و زنار بست

کم زن و اوباش شد و مهره دزد

رهزن اصحاب شدو می پرست

زلف تو باز این دل دیوانه را

حلقه در افکند و به زنجیر بست

نیک و بد خلق به یکسو نهاد

نیست شد و هست شد و نیست هست

چون خودی خویش به کلی بسوخت

از خودی خویش به کلی برست

در  بر     عطار    بلندی    ندید

خاک شد و در بر او گشت پست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 25 فروردين 1390 | 17:27 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.