فرازهایی از عرفان مولانا:
هر انسان دانایی می داند که هر حرکتی محرکی دارد ،
همچنانکه از اثر می توان پی به موثر برد از شگفتی های
آفرینش می توان وجود خداوند را درک کرد.
پس یقین در عقل هر داننده هست
این که با گردنده گرداننده هست
گر تو او را می نبینی در نظر
فهم کن آن را به اظهار اثر
تن به جان جنبد نمی بینی تو جان
لیک از جنبیدن تن جان بدان
***
آدمیان نباید ظاهر کار بعضی افراد را ملاک قضاوت خود قرار
دهند ،در حالی که از باطن آن بی خبرند مولانا در داستان
حضرت
دارد.
گر خضر در بحر کشتی را شکست
صد درستی در شکست خضر هست
وهم موسی با همه نور و هنر
شد از آن محجوب تو بی پر مپر
نباید خود را چون حضرت آدم به حساب آورد و بگوییم او نیز
مرتکب خطا شد و یا مانندحضرت ابراهیم (ع) که در آتش
رفت
گر سعیدی از مناره اوفتید
بادش اندر جامه افتاد و رهید
چون یقینت نیست ای بخت حسن
تو چرا بر باد دادی خویشتن
سرنگون افتادگان را زین منار
می نگر تو صد هزار اندر هزار
تو رسن بازی نمی دانی یقین
شکر پاها گوی و می رو بر زمین
***
مولانا می فرماید: مرگ نادیده گرفتن همه تعلقات است و
روی آوردن
رسیدن به حق می شود
خواهد داد پس این مرگ در واقع
خواهد بود و انسانها بعد از آن خواهند فهمید
در چیزی بوده است که از آن می ترسیدند.
راست گفته است آن سپهدار بشر
که هر آنکه کرد از دنیا گذر
نیستش درد و دریغ و غبن موت
بلکه هستش صد دریغ از بهر فوت
که چرا قبله نکردم مرگ را
مخزن هر دولت و هر برگ را
***
نظرات شما عزیزان: