در جستجوی حافظ
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام ،آزادم
در عشق حقیقی ، عاشق خود را برای جانان می خواهد و این
از
«تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»
در واقع عاشق تا با خود است ، در بند است و چون بی خود
است
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی ،مستانه شو مستانه شو
خود بزرگترین حجاب بین عاشق و معشوق است و عشق
پرده خودبینی
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
در تعریف فنا گفته اندکه: آزاد شدن از صفات بهیمی و
حیوانی و روی آوردن
ترک هواهای نفسانی کرد آزاد شده است.
تا هوا تازه ست ایمان تازه نیست
کاین هوا جز قفل آن دروازه نیست
هر که اندر عشق یابد زندگی
کفر باشد پیش او جز بندگی
نظرات شما عزیزان: