مجنون و عیب جو
به مجنون گفت : روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حوری است
به هر جزیی ز حسن او قصوری است
ز حرف عیب جو مجنون بر آشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر بر دیده ی مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو مو می بینی و من پیچش مو
تو ابرو من اشارت های ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خون است
تو لب بینی و دندان که چون است
کسی کاو را تو لیلی کرده ای نام
نه آن لیلی است کز بر من برده آرام
وحشی بافقی
نظرات شما عزیزان: