ترا با حق آن آشنایی دهد
که از دست خویشت رهایی دهد
که تا با خودی در خودت راه نیست
از این نکته جز بیخود آگاه نیست
نه مطرب ، که آواز پای ستور
سماعست اگر عشق داری و شور
نه بم داند آشفته سامان نه زیر
به آواز مرغی بنالد فقیر
چو شوریدگان می پرستی کنند
به آواز دولاب مستی کنند
به تسلیم سر در گریبان برند
چو طاقت نماند، گریبان درند
مکن عیب درویش مدهوش مست
که غرق است،ازآن میزند پا ودست
نگویم سماع ای برادر که چیست
مگر مستمع را بدانم که کیست
جهان پرسماعست ومستی وشور
ولیکن چه بیند در آیینه کور
نبینی شتر بر نوای عرب
که چونش به رقص اندر آرد طرب!
شتر را چو شور و طرب در سر است
اگر آدمی را نباشد < خر> است
(بوستان سعدی)
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391
| 9:6 | نویسنده : خداداد |