نیست گنجایی دو من در یک سرا
از مثنوی مولانا
مولانا در این داستان نیست شدن در برابر معشوق را بهترین وجه بیان می کند .
(پیش هست او بباید نیست بود)تا آنجا که این مساله به اتحاد بین عاشق و معشوق
می انجامد.
آن یکی آمد در یاری بزَد گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش درد و فراق که پزد که وا رهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر در فراق یار سوزید از شرر
پخته شد آن سوخته پس باز گشت باز گرد خانه انباز گشت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب تا بنجهد بی ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن گفت بر در هم تویی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من در آ نیست گنجایی دو من در یک سرا
نظرات شما عزیزان: