ادیب پیشاوری

شعر و عرفان

ادیب پیشاوری

خداداد
شعر و عرفان

ادیب پیشاوری

ادیب پیشاوری

نام: سید احمد  ادیب پیشاوری

نام پدر: سید شهاب‌الدین

تولد و وفات: (۱۲۶۰ - ۱۳۴۹)   قمری

محل تولد: در سرحد بین افغانستان و پیشاور

شهرت علمی و فرهنگی: عالم و شاعر

معروف به ادیب. علوم ادبی و عربی را در زادگاه خود فرا گرفت ،

 سپس به افغانستان رفت و طی اقامت دو سالهٔ خود در کابل ، نزد آخوند

 ملامحمد مشهور به آل ناصر دانش آموخت. بعد به غزنین رفت و در

باغ فیروزه ، آرامگاه حکیم سنائی غزنوی ، اقامت گزید و آنجا نزد

 سعدالدین غزنوی تلمٌذ کرد. وی در بیست‌ودو سالگی به مشهد آمد و

 در آن شهر ریاضی را نزد میرزا عبدالرحمان و علوم عقلی را در محضر

 آخوند ملاغلامحسین شیخ‌الاسلام آموخت. سپس به سبزوار رفت و دو سال

 در محضر حاج ملاهادی سبزواری و آخوند ملامحمد ، فرزند وی ، و آخوند

 ملااسماعیل استفاده کرد. بعد به مشهد بازگشت و در مدرسهٔ میرزا جعفر

 ساکن و به ادیب پیشاوری یا ادیب هندی مشهور شد. در مشهد مورد توجه

میرزا سعید‌خان گرمرودی ، نائب‌التولیه آستان قدس رضوی ، قرار گرفت.

 بنا به تقاضای وی به تهران آمد و میهمان محمدخان قوام‌الدوله شد. و به تعلیم

و نشر ادب پرداخت. وی علاوه بر فنون ادبی و عربی و حفظ اشعار و نحو و لغت

و حکمت و ریاضیات در حسن خط نیز استاد بود. ادیب تا پایان عمر مجرد

 زیست و سرانجام در منزل یحیی‌خان قراگوزلو ، وزیر معارف درگذشت. و

در امامزادهٔ عبدالله تهران دفن شد. آثار وی: "دیوان" اشعار مشتمل بر چهارهزار

 و دویست بیت قصیده و غزل فارسی و سیصدوهفتاد بیت قصاید و قطعات عربی

 به انضمام دو رساله در بدیهیات اولیه و تصحیح "دیوان ناصرخسرو"؛ "قیصرنامه"؛

 حواشی و تعلیقات بر "تاریخ بیهقی" ترجمهٔ فارسی "اشارات" شیخ‌الرئیس که

 ناتمام ماند ، حاشیه بر "شرح ابن ابی‌الحدید" بر نهج‌البلاغه.

 

ابیاتی چند از ادیب:

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم

اگر  امان دهد   امشب  فراق   تا  سحرم

چو بگذری، قدمی بر دو چشم من بگذار

قیاس کن که منت از  شمار  خاک  درم

بکُشت غمزه ی خون ریز تو مرا صد بار

من   از خیال   لب جانفزات،   زنده ترم

گرفت عرصه ی عالم، جمال طلعت دوست

به هر کجا که  روم  آن   جمال   می نگرم

به رغم فلسفیان بشنو   این  دقیقه   ز من

که غائبی  تو  و  هرگز   نرفتی    از   نظرم

اگر  تو   دعوی  معجز  عیان   بخواهی کرد

یکی ز تربت   من  بر  گذر،  چو  در  گذرم

که سر زخاک بر آرم، چو شمع - و دیگر بار

به   پیش   روی   تو، پروانه وار   جان سپرم

مرا   اگر  به  چنین   شور،   بسپرند  به  خاک

درون    خاک،  ز  شور    درون    کفن   بدرم

بدان  صفت  که  به  موج   اندرون  رَوَد کشتی

همی  رَوَد   تن   زارم    درون     چشم     ترم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 9 خرداد 1390 | 11:15 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.