دو رکعت عشق

شعر و عرفان

دو رکعت عشق

خداداد
شعر و عرفان

دو رکعت عشق

                دو رکعت عشق    

چون [ حسین بن منصور حلاج را ] به زیر طاقش بردند ، به

باب الطّاق ، پای بر نردبان نهاد.

گفتند :"حال چیست ؟"

گفت :" معراج ِمردان ، سرِ دار است ...".

 پس دستش جدا کردند ، خنده ای بزد .

 گفتند : خنده چیست ؟

 گفت : " دست از آدمی بسته ، جدا کردن آسان است . مرد

آن است که دست صفات - که کلاه همت از تارک عرش در

می کشد - قطع کند ".

 پس پایهایش ببریدند.

 تبسمی کرد و گفت : " بدین پای ، سفر خاک می کردم ؛

قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم کند ؛ اگر

توانید ، آن قدم ببُرید".

پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی و

ساعد را خون آلود کرد .

گفتند :" چرا کردی؟"

 گفت :" خون بسیار از من رفت . دانم که رویم زرد شده باشد

. شما پندارید که زردی من از ترس است . خون در روی

مالیدم تا در چشم شما ، سُرخ روی باشم که گلگونه مردان

خون ایشان است ".

 گفتند :" اگر روی را به خون ، سرخ کردی ، ساعد را چرا

آلودی؟"

گفت :" وضو می سازم .

" گفتند :" چه وضو؟"

 گفت : " رکعتان ِ فی العشق ، لا یصحُّ وضوئهما الّا بالدّم ( در

عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون)"

از : تذکره الاولیاء - فریدالدین عطار نیشابوری

 

طهارت ار نه به خون جگر کند حافظ

به قول مفتی عشقش درست نیست نماز            

                    



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 18 فروردين 1390 | 14:46 | نویسنده : خداداد |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.