دو رکعت عشق
چون [ حسین بن منصور حلاج را ] به زیر طاقش بردند ، به
باب الطّاق ، پای بر نردبان نهاد.
گفتند :"حال چیست ؟"
گفت :" معراج ِمردان ، سرِ دار است ...".
پس دستش جدا کردند ، خنده ای بزد .
گفتند : خنده چیست ؟
گفت : " دست از آدمی بسته ، جدا کردن آسان است . مرد
آن است که دست صفات - که کلاه همت از تارک عرش در
می کشد - قطع کند ".
پس پایهایش ببریدند.
تبسمی کرد و گفت : " بدین پای ، سفر خاک می کردم ؛
قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم کند ؛ اگر
توانید ، آن قدم ببُرید".
پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی و
ساعد را خون آلود کرد .
گفتند :" چرا کردی؟"
گفت :" خون بسیار از من رفت . دانم که رویم زرد شده باشد
. شما پندارید که زردی من از ترس است . خون در روی
مالیدم تا در چشم شما ، سُرخ روی باشم که گلگونه مردان
خون ایشان است ".
گفتند :" اگر روی را به خون ، سرخ کردی ، ساعد را چرا
آلودی؟"
گفت :" وضو می سازم .
" گفتند :" چه وضو؟"
گفت : " رکعتان ِ فی العشق ، لا یصحُّ وضوئهما الّا بالدّم ( در
عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الّا به خون)"
از : تذکره الاولیاء - فریدالدین عطار نیشابوری
طهارت ار نه به خون جگر کند حافظ
به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
نظرات شما عزیزان: