خدای را باش
«نقل است كه چون مادرش به دبيرستان فرستاد، چون به سوره
لقمان رسيد به اين آيت(ان اشكرلي و لوالديك) خداي مي گويد
مرا خدمت كن و شكرگوي، و مادر و پدر را خدمت كن و شكرگوي
استاد معني اين آيت مي گفت، بايزيد كه آن بشنيد بر دل او كار
كرد، لوح بنهاد و گفت: استاد، مرا دستوري ده تا به خانه روم و
سخني با مادر بگويم.
استاد دستوري داد، بايزيد به خانه آمد.
مادر گفت: يا طيفور!(بايزيد را در طفوليت طيفور صدا مي زدند)
به چه آمدي؟ مگر هديه آورده اند، يا عذري افتاده است؟
گفت: نه، به آيتي رسيده ام كه حق مي فرمايد ما را به خدمت
خويش و خدمت تو.من در دو خانه كدخدايي نتوانم كرد.
اين آيت بر جان من آمده است، يا از خدايم درخواه تا همه
آن تو باشم، و يا در كار خدايم كن تا همه با وي باشم.
مادر گفت: اي پسر ترا در كار خداي كردم و حق خويشتن
به تو بخشيدم. برو خداي را باش ...»
نظرات شما عزیزان: