کاروانی از شعر
حافظ:
گوشه چشم رضایی به منت باز نشد
این چنین عزت صاحبنظران می داری
***
این بیت از صائب است.
شکست شیشه دل را نگو صدایی نیست
که این صدا به قیامت بلند خواهد شد
***
گره گشا باش
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
***
در مملکت عشق سال و ماه نیست.
گویند فروغی که مه و سال تو چونست
در مملکت عشق نه سالی و نه ماهی است
***
صائب:
بی ریاضت نتوان شهره آفاق شدن
مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد
***
سعدی:
انگشت نمای خلق بودن زشت است، ولیک با تو زیباست
***
فروغی دولت بی منتها را یاد خدا می داند.
وادی بی انتها راه طلب رفتن است
دولت بی منتها یاد خدا کردن است
***
سعدی
رقیب انگشت می خاید که روی چشم بر هم نه
مترس ای باغبان از گل که می بینم، نمی چینم
***
یک رباعی از ابوسعید ابوالخیر:
این عمر به ابر نوبهاران ماند
این دیده به سیل کوهساران ماند
ای دوست چنان بزی که بعد از مردن
انگشت گزیدنی به یاران ماند
***
خانه مجنون
گفتند به مجنون بنما خانه خود را
آن خانه که دیوار و در و بام ندارد
صغیر اصفهانی
حافظ:
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
***
نظرات شما عزیزان: