چهره زرد
چه شود به چهرهی زرد من نظری ز برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من، به یکی نظاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان تو را، تو مهی وجان جهان تو را
ز ره کرم چه زیان تو را، که نظر به حال گدا کنی؟
ز تو گر تفقد و گر ستم، بُوَد آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بُوَد ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی
همه جا کشی می لاله گون، ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیالهی ما که خون به دل شکستهی ما کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همهی غمم بُوَد از همین، که خدای نکرده خطا کنی
تو که"هاتف" از برش این زمان، روی از ملامت بی کران
قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی؟
نظرات شما عزیزان: