غزلي زيبا از امير خسرودهلوي:
اما تو چیز دیگری
ای چهرهی زیبای تو رشک بتان آذری
هر چند وصفت میکنم در حسن از آن زیباتري
هرگز نیاید در نظر نقشی ز رویت خوبتر
حوری ندانم ای پسر فرزند آدم یا پری؟
آفاق را گردیدهام مهر بتان ورزیدهام
بسیار خوبان دیدهام اما تو چیز دیگری
ای راحت و آرام جان با روی چون سرو روان
عزم تماشا کردهای آهنگ صحرا کردهیی
جان و دل ما بردهای اینست رسم دلبری
عالم همه یغمای تو خلقی همه شیدای تو
آن نرگس رعنای تو آورده کیش کافری
خسرو غریبست و گدا افتاده در شهر شما
باشد که از بهر خدا سوی غریبان بنگری
نظرات شما عزیزان: